Lets go to usa

ماجرای پسری بشدت دنبال اپلای برای امریکاست

۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

Who are you

آخر شب ، از خودمون باید بپرسیم ، آیا امروز همونی بودیم که میخواستیم ؟

آیا امروز به چیزایی که میخواستیم رسیدیم ؟

آیا هر آنچه داشتیم برای هدف خود خرج کردیم ؟ 

.

..

...

خیر


حالا باید دنبال دلایل بگردیم . که به چه دلیلی این "خیر " بوجود اومده ، این خیلی مهمه و در جهت دهی زندگی تاثیر زیادی میزاره
در قدم اول باید مشکلات و موانع رو پیدا کنید که همون دلایل که گفتم هستن 
در قدم دوم باید قبول کنید که اینا واقعا مشکلات شخص شما هستن نه کس دیگه .
سپس به دنبال راهکار باشید. خیلی از معضلات امروز با ریشه در سالهای بسیار دور ما دارند . عادت های نامناسب ، ناهنجاری ها و ... نمونه های بارزشه .

اینم بگم که داشتن مشکل لزوما بد نیست . 
یادش بخیر وقتی واسه کنکور تست تمرین میکردم ، موقع چک کردن جوابا ،  از این که اشتباه داشتم ، خوشحال میشدم ! 
دلیلش این بود که یه مشکل در یادگیری رو پیدا کردم و الان میتونم اونو برطرف کنم .

در زندگی هم همینطوره . مشکلات ساده امروز ما ، میتونه موانع بزرگ آینده مارو رقم بزنه . پس باید از همین الان شروع کنی 
بهش فکر کن ، اگه واقعا خودت باشی و قبول کنی که این مشکلات رو داری ، قطعا مثه رفع حل تست کنکور میتونی راه درست رو پیدا کنی و دیگه اون اشتباه رو تکرار نکنی 

تو اکثر کتابای موفقیت این تمرین رو برای خودسازی استفاده کردن ، منم امشب بعد از مدت ها به ذهنم رسیدش .
چون کلا از نظر فکری و عملی جهت گیریم مغایرت داشت. خلاصه دست به کار شدم و از امشب روش تمرکز میکنم .

**در زندگی بهترین و زیباترین را میخواهم**

**انجا که راه نیست راهی برایم گشوده میشود*»

**کامیابی تقدیر الهی من است**

**این جهان سرشار از مردمی مهربان و نازنین است که از هر جهت کمکم میکنند**

**سهم خود را از نیکی ها و مواهب حیات بر میدارم**


موفق باشی عزیزم
۱۴ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۵۵ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
َAdmin

Surprise

یکم استرس داری ! ذهنت همش اعداد رو مرور میکنه ! یه قطره عرق از روی پیشونیت میفته زمین 

پاتو به آرومی میزاری روش ...

یهو چیزی میبینی که باور نمیکنی !!! 

دوباره امتحان میکنی ! بازم همون عدد رو نشون میده

حس فوق العاده ای پیدا میکنی چون به فراتر از چیزی که میخواستی رو بدست آوردی . 


سلام عزیزم 

خیلی خیلی خوشحالم چون نتیجه گرفتم . 

یادتونه هفته گذشته ، بعد از پروسه  ،2 هفته ای  اومدم و گفتم این پروژه وزنی نتیجه نداد و باید راه دیگه ای رو انتخاب کنم .

خب این دفعه روی تغذیه تمرکز کردم ! و در کمتر از یک هفته فراتر از چیزی که میخواستم نتیجه گرفتم 

هدفم رسیدن به وزن 85 کیلوگرم بود اما فقط در کمتر از یه هفته ، امشب 84 کیلوگرم رو تجربه کردم !

میدونی این یعنی چی ؟

یعنی واسه رسیدن به هدفم حتی از زمان هم پیشی گرفتم و حتی فراتر از چیزی که میخوستم رو بدست آوردم ! 

در صورتی که در پروسه اولیه با شکست مواجه شدم !!!

داشتم فک میکردم این موضوع چقد تو زندگی اتفاق میفته ولی ما هیچ وقت راه دیگه ای رو انتخاب نمیکنیم و فقط منتظر معجزه هستیم

وقتی مامانم اینو فهمید بهم گفت سینا چیزی که تورو متمایز میکنه اراده آهنین تو هست . ( قراره واسم جایزه هم بخره :)))) )

این حرفش منو یاد استفان دونده آفریقایی که قهرمان دو و میدانی المپیک هم هست انداخت : 

" یه اراده قوی ، بر همه چیز غلبه میکنه حتی بر زمان " 

خلاصه به افتخار این پیروزی خودم رو به نوش جان کردن یه بستنی قهوه همراه با شیر دعوت کردم ! آخ که چقد چسبید .

فعلا واسه کاهش وزن برنامه ای ندارم و میخوام چند روزی ریکاوری کنم تا واسه تابستون 80کیلو بدست بیارم .

***

راستی قرار بود امشب درمورد تحصیلی و برنامه امتحانی صحبت کنیم ولی واقعا نشد چون خیلی سرم شلوغ بود .

فردا مامان و بابام ( زن و شوهری ) این چند روزو  میرن مسافرت ! منم تنها میشم :)) 

خلاصه از فردا به مدت چند روز زندگی مستقل رو تجریه میکنم ، این فرصت خیلی خوبیه که آدم از پس کارای خودش تنهایی بربیاد . چون در آینده خیلی نزدیک میخوام کلا مستقل بشم .

یه اتفاق خوب دیگه که همین الان افتاد پسر عموی گلم ( عباس ) رو ملاقات کردم در صفحات مجازی . دوس  دارم ازش حرف بزنم چون از کسایی هست که روم تاثیر میزاره . کنکوری هست و رشته انسانی . از برادر هم بهم نزدیک تره و کلا خیلی میخوامش .

***

این چند روز چون دانشگاه تعطیله بیشتر میتونم پست بزارم و خاطره بسازم 

یه داستان خوب خوندم و تقدیمت میکنم . :) 


"امت فاکس"،نویسنده و فیلسوف معاصر ایرلندی، در اولین سفر خود به آمریکا برای صرف غذا به رستورانی رفت.

او در گوشه ای به انتظار پیش خدمت نشست اما کسی به او توجه نمی کرد؛ ازهمه بدتر افرادی که بعد از او وارد شده بودند همگی مشغول خوردن بودند!

پس از چند دقیقه با ناراحتی از مردی که بر سر میز مجاور نشسته بود، پرسید:من ۲۰ دقیقه است که اینجا نشسته ام؛ چرا پیش خدمت به من توجه نمی کند درحالیکه همه مشغول خوردن هستند و من در انتظار نشسته ام؟

مرد پاسخ داد: اینجا سلف سرویس است؛ به انتهای رستوران بروید هرچه می خواهید در سینی بگذارید پول آن را بپردازید و غذایتان را میل کنید.

فاکس بعدها دراین خصوص نوشت:"احساس حماقت می کردم؛ وقتی غذا راروی میز گذاشتم ناگهان به ذهنم رسید که زندگی هم در حکم سلف سرویس است؛ همه نوع رخداد، فرصت، موقعیت، شادی و غم در برابر ما قرار دارد. درحالیکه اغلب ما بی حرکت روی صندلی خود چسبیده ایم و آنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم که او چرا سهم بیشتری دارد! که هرگز به نظر نمی رسد خیلی ساده از جای خود برخیزیم وببینیم چه چیزهایی فراهم است؛ سپس آنچه را می خواهیم برگزینیم.

شاد باش ^_^

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۲ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
َAdmin

comfortable

نمیدونم توهم مثه منی یا نه . هر از گاهی از خودم میپرسم ، دوست داشتم الان کجا بودم ؟ یا همین الان چی میچسبه بنوشیم ؟ 
و همین الان که از خودم پرسیدم ! و جوابش : 

چون الان واقعا انرژی تموم کردم . و فقط دوست دارم دراز بکشم زیر نور آفتاب 
بگذریم ... تو جطوری جیگر ؟ من که فوق العاده :))
امروز یه کار بزرگ کردم . چند تا از بچه های تاپ کلاس رو جمع کردم و یه ملاقات 2 ساعته داشتیم 
هدفم این بود که یه اتاق فکر بسازم . یادته که گفته بودم برنامه نویسی انروید رو شروع کردم ، حالا دارم آدم و نیرو جذب میکنم که واسم کار کنن
بچه ها نظرات و ایده های خیلی خوبی داشتن و این منو خیلی امیدوارم میکرد . 
مثلا یکیشون ایده ساختن یه سیستم عامل جدید رو داد یا یکی دیگه یه بازی کلیکی اعتیاد آور و این چیزا ...

درکل من همشونو ستایش میکنم . برنامه ای که ریختیم این بود که تا 15 تیر آموزش کامل آنروید رو همه یاد بگیرن + جاوا و مخلفاتش

باهاشون در مورد کارای آکادمیک هم صحبت کردم ولی خیلی پایه نبودن . میدونی چیه ؟ باید برم دنبال شاگرد اولای دانشگاه ، بچه هایی که جزوه استعداد های برتر هستن ، المپیادی ها ، نخبگان ... 

***
ورزشم بشدت دنبال میکنم هم هوازی و کاردیو و هم بدن سازی ! قبول دارم واقعا سخته همه اینارو انجام میدم ولی خب امروز تو باشگاه دیدم واقعا عادت کردم و وقتی خودمو جلو آینه دیدم با تصویری که پارسال داشتم خیلی فرق میکرد . احساس خوبی بود ، احساس تغییر ...نه قربانی تقدیر !
تازشم ، سره صب هم رفتم ورزش ، آخ چه حالی داد . 

***

و اما درس ! مطالعه ! فردا یه پست مخصوص همین ردیف میکنم . میخوام واسه تو هم ثابت بشه چه جوری و چگونه امتحانات ترم رو سپری میکنم و نتیجه میگیرم.

و مثه همیشه :))) 

**همه چیز و همه کس مرا توانگر می سازد.**

**من در انتظار غیر منتظره هام.**

چون طلبیده ام باید بستانم.**

** معجزه پس از معجزه می آید و شگفتی ها از تجلی باز نمی مانند.**

** کامیابی تقدیر الهی من است.**

** من والاترین و عالی ترین ویژگی های همه مردم را دوست دارم. هم اکنون والاترین و عالی ترین افراد را به سوی خود می کشانم.**

بهترین باش

۱۲ خرداد ۹۴ ، ۰۳:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
َAdmin

keep ur eyes on ur aim

از بچگی عاشق بازی گلف بودم 

گلف بازی ثروتمنداس ، تیم مورد علاقم TIGER WOODS هست که خیلی معرکه هستن . یه روزی باهاشون بازی میکنم و میبرم 

چطوری عزیزم ؟ 

خودم الان عالی هستم ، یکم مونده تا امتحانات ترم شروع بشه ، واسه همین گفتم بیام باهم یکم حرف بزنیم و خاطره بسازیم :))

امروز رفتم مرکز مشاوره . خب تو پست های قبلی بهش اشاره داشتم که سه جلسه با آرزو مشاوره داشتم و خیلی موثر بود . امروز هم در نبود اون با مشاوره تحصیلی قرار ملاقات داشتم . آقای دکتر عباسی مشاوره تحصیلی بودن که من اصلا ایشونو نمیشناختم ولی خب جسورانه دوست داشتم که باهاش آشنا بشم .

خلاصه ساعت 12:30 قرار داشتیم و مثه همیشه من 15 دقیقه زودتر رسیدم اما ایشون با 10 دقیقه تاخیر 12:42 اومد . برخورد نسبتا گرمی داشت .

بدون مقدمه شروع کردیم و من پلن علمی رو واسه ایشون عرض کردم و کلی سوال طرح کرده بودم .

بیس سوالاتم همه مربوط به اپلای میشد . یعنی از المپیادهای دانشجویی بگیر تا نخبگان و استعدادهای درخشانو ... اینا رو همه روی میز گذاشته بودم تا ازش اطلاعات جذب کنم .

البته دکتر متاسفانه اطلاعات زیادی در مورد اپلای نداشت اما کلی بهم استاد و متخصص معرفی کرد ( حتی با آدرس ) تا از اونا بپرسم .

واسم خیلی جالب بود که با یه ملاقات کوچیک این همه اساتید و دکتر پیدا کردم . به قولی از یه دکتر انشعابی به بقیه شکل گرفت . 

دیگه اینارو که صحبت کردیم . موضوع دیگه رو پیش کشیدم ، اونم برنامه ریزی بود . خودش خیلی مایل بود که از اول ترم میرفتم پیشش ولی خب من آشنا نبودم خب -___-

اما بازم شانس با من بود و این بار برنامه ریزی امتحانی رو باهم بستیم . کلی باهم بحث کردیمو واسم برنامه نوشت . این برنامه نوشتن و صحبتاش خیلی منو یاد کنکور  ایران ( خدا بیامرز ) انداخت . 

درنهایت هم لینک خوبی باهاش زدم و اتاق خصوصیش رو هم بهم معرفی کرد تا اگه سوالی بود خدمتش برسم .

****

چند روزی هست خیلی شیک ورزشم رو دنبال میکنم و باشگاه میرم ، احساس خوبی بهم دست میده امیدوارم موقع امتحانا هم ادامش بدم .

خیلی هم دوست دارم صبح ها ورزش صبحگاهی برم اما بیدار نمیشم که نمیشم ( چون دیر میخوابم 5 صب حدودا )


دوست داشتم آخر هفته به آرزو ایمیل بدم و یکم از شرایطم واسش بگم ، خیلی خوب گوش میکرد به حرفام و نظر معقولانه میداد . احتمالا پنجشنبه این کارو انجام بدم . نمیخوام لینکی که باهاش داشتم بسته بشه 

نکته جالب هفته این بود که دیشب در یه حرکت عجیب غزاله پیشنهاد مقاله دادن رو بهم داد :))) واسه خودم خیلی جالب بود که میخواد مقاله بده و جالب تر اینکه منو هم شرکت بده تو ریسرچش ! حالا بعد از امتحانا بیشتر روش کار میکنیم ( یه حسی بهم میگه امسال یه مقاله میدم )

****

پروژه کاری انروید رو  هم شروع کردم ، کلی اطلاعات و آموزش مهیا کردم که میخوام در طول امتحانات بخونمشون و تابستون چندین تا برنامه منتشر کنم . فک کن بازی مورد علاقم میتونم بسازم ^__^ چقدر لذت بخشششششش

شب بخیر عزیزم 


۱۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۵ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
َAdmin

try again

درود 

امیدوارم عالی باشی 

دوستان پروژه کاهش وزن که دو هفته پیش تعیین کرده بودم متاسفانه با شکست رو به رو شد . 

واسه همین عنوان مطلب رو شروع دوباره گذاشتم 

خب یاد گرفتیم که از هر شکستی باید تجربه رو کسب کنیم . واسه همین اندفه به جای مقایسه وزن ، روی عوامل هدف میزاریم . 

مهمترین عامل واسه کاهش وزن تغذیه است . البته ورزش هم مکمل خوبیه 

هدف این بار  : کالری دریافتی 1200 کیلو کالری در روز می باشد . 

خب حالا 
ورزش هم امشب بعد از مدت ها به باشگاه رفتم و انتظار دارم کامل خرداد رو باشگاه برم و تا میتونم روی بدنم کار کنم . امشب 120 دقیقه شد.
خب پس این روند رو ادامه میدیم و مطمئنم نتیجه خیلی بهتر خواهد بود . 

خب شاد باشید دیگه :)


۰۷ خرداد ۹۴ ، ۰۴:۳۴ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
َAdmin

The last day of consultation

Hi 

امیدوارم بهترین باشی ، یعنی هر وقت میخوری زمین ، تند و سریع پاشی .

امروز آخرین روز مشاوره من بعد از سه جلسه بود .

راستی اسم مشاورم آرزو هست . 

موفقیت ، پاستیل نیست که بری مغازه یه هزینه کنی و بعدش داشته باشی !

بهتره بگم هزینه موفقیت صبر و پشت کار براشه .

خلاصه چون انتقالش دادن به شهرشون ( شاهرود ) دیگه نمیتونست کاری کنه و واسه همین مشاوره منم به پایان رسید . 

آخر سر شماره و ایمیلشو گرفتم که باهاش در ارتباط باشم .

نکته جالبی که آرزو واسم داشت این بود که از نظر آکادمیک خیلی شبیه من بود . ینی تا من یکم از آپلای و اینا میگفتم در پاسخش میگفت " منم دقیقا مثه تو بود سینا .... " و همین آدم کسی هست که تا حالا چندین کتاب نوشته و ترجمه کرده !

واقعا من نمیدونستم اینقدر معروفه وگرنه اینجوری باهاش نمیحرفیدم . اگه دوست داشتم واست کتابشو هو میزارم بخونی .

امروز کلا روز پر اتفاقی واسم بود . مهمترین هاش : کاندید شدن در انحمن علمی رشته برق دانشگاه - امتحان دادن مهارت های تربیت بدنی .

همچنین با رتبه 87 کارشناسی ارشد گفت و گو کردم . ( این مشاوره ها خیلی بهم کمک کرده که با افراد مطرح لینک بزنم و این خیلی مهمه )

حدود 30 دقیقه باهاش حرف زدم و کلی اطلاعات گرفتم . مقالش  داره اکسپت میشه . توصیه داشت عضو باشگاه پژوهشگران جوان بشم . چون واسه اپلای هم تاثیر گذاره .



**هرروز در پی یادگیری و مهارت های زندگی هستم*»

**مسیر زندگی من سرسبز است چون افکاری سر سبز و مثبت وامید بخش دارم**

**بخشش به زندگی من برکت میدهد**

**در لحظه لحظه زندگی من بهاری جاری است**

**خوشحالم همه چیز در راه والاترین خیر و صلاح من پیش می رود**

**در امور زندگیم تعادل برقرار است**

**من در همه جنبه های وجودیم سلامتم**

شاد باشید

۰۵ خرداد ۹۴ ، ۰۳:۴۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
َAdmin

Money


پسر بچه فقیری وارد کافی شاپ شد و پشت میز نشست.
خدمتکار برای سفارش گرفتن به سراغش رفت. پسر پرسید:
بستنی شکلاتی چند است؟
خدمتکار گفت 50 سنت.پسرک پول خردهایش را شمرد بعد پرسید بستی معمولی چند است؟
خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پرشده بود و عده نیز بیرون کافی شاپ منتظر بودن با بی حوصلگی گفت :35 سنت
پسر گفت برای من بستنی معمولی بیاورید.
خدمتکار بی حوصله یک بستنی از ته مانده های بستنی های دیگران آورد و صورت حساب را به پسرک دادو رفت،
پسر بستنی را تمام کرد صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوق پرداخت کرد و رفت..
هنگامی که خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت ،پسر بچه درروی میز در کنار بشقاب خالی 15سنت انعام گذاشته بود در صورتی که میتوانست بستنی شکلاتی بخرد.


شکسپیر زیبا میگوید:
بعضی بزرگ زاده می شوند،
برخی بزرگی را بدست می آورند،و بعضی بزرگی را بدون اینکه بخواهند با خود دارند.


۰۳ خرداد ۹۴ ، ۰۳:۱۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
َAdmin